هــوشـــربا

وبلاگ شخصی سعید گودرزی

هــوشـــربا

وبلاگ شخصی سعید گودرزی

مشخصات بلاگ
هــوشـــربا

بسم الله الرحمن الرحیم

پی مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند

آخرین نظرات
  • ۳۱ مرداد ۹۳، ۱۰:۰۳ - جواد گودرزی
    احسنتم

به نام او که شبی از نوزدهمین بام فروردین مرا به حیاط این خانه انداخت

و از آن شب بیست و پنج سال می گذرد...

سلام

این شعری است که من سعید گودرزی در 1387/01/30 سرودم. قالب شعر غزل است.


از آن طلوع بی دلیل که آمدم به این دیار
دلم همیشه می کند تهیه نقشه ی فرار

  • سعید گودرزی

به نام او که چرخ روزگار به تدبیرش می گردد

سلام

این شعر را در 1389/01/03 سرودم. قالب شعر چهارپاره است.


زمستان رفت و حالا برگ تقویم

به دستان توانای بهار است

پس از یک فصل روز و شب شمردن

کنون یک برگه ی بی اعتبار است

  • سعید گودرزی

به نام خالق زیبایی

سلام

این شعر که در قالب مثنوی است، را در اسفند ماه سال 1388 سرودم

به نظرم بهترین شعر طنزی است که تا حال از من سر زده!

انتهای این شعر با طنز تلخ مواجه خواهید شد...


هر پسری یه روز و روزگاری

باید بره مجلس خواستگاری


تا ظاهرا قاطی مرغا بشه

به قول مش ماشالّا آقا بشه


  • سعید گودرزی


سلام..

مدت مدیدی از اینجا دور بودم.

به نظرم رسید مطلبی در خصوص حجاب بنویسم.

برای این منظور از روش تمثیلی استفاده می کنم.

حجاب برای انسان مثل دیوار است برای خانه. چرا برای خانه دیوار درست می کنند؟ چرا برایش سقف میگذارند؟ پاسخ روشن است: برای محافظت از حریم خانه در مقابل تهدیدهای احتمالی. سرما، گرما، برف، باران، باد، آفتاب و نیز برای جلوگیری از سرقت و نیز حفظ حریم خصوصی خانواده. دیوار و سقف هر چه محکم تر باشد احتمال خطر کمتر است. شاید بشود با دیوار شیشه ای هم از باد و باران در امان ماند، اما زندگی در یک خانه شیشه ای که در معرض دید همه است، برای انسان خوشایند نیست و انسان در چنین فضایی احساس آرامش ندارد. دیوار حیاط هم مهم است. اگر کوتاه باشد احتمال سرقت وجود دارد.

معمولا روابط همسایگی به خصوص در جوامع سنتی خوب است و همسایه ها مورد اطمینان هستند، اما این دلیل نمی شود که در یک کوچه یا محله بین خانه های مشرف به هم دیوار نکشند. این دیوار بیش تر به خاطر حفظ حریم خصوصی و جلوگیری از مزاحمت برای دیگران است. پس برای دیوار، همسایه و غیر همسایه، همشهری و غیر آن، هم وطن و خارجی فرقی نمی کند؛ این دیوار حدود درون خانه را با کل فضای بیرون حفظ می کند.

حجاب برای حفظ حریم انسان طراحی شده است. برای محافظت از یک باغ دیوار بلند لازم نیست ولی منزل مسکونی باید کاملا پوشیده باشد، حتی سقف آن هم باید پوشیده باشد. به همین ترتیب حجاب برای زن نسبت به مرد خیلی کامل تر است، چون زن دارای زینت است و مرد نه.

حجاب ناقص مثل دیوار کوتاه است که هر آن احتمال بالا رفتن یک سارق فرصت طلب از آن وجود دارد. حجاب زن در مقابل نامحرم است. فرقی نمی کند که این نامحرم یک مرد کاملا غریبه باشد یا یکی از اقوام بیسار نزدیک، حجاب در مقابل همه ی نامحرمان یکسان است.

رعایت حجاب صرفا به خاطر این نیست که طرف مقابل انسان نامطمئنی است و نظر سوء به زن دارد، بلکه برای حفظ حریم خصوصی زن است. همان طور که با کشیدن دیوار بین دو همسایه نباید تنها به جنبه احتمال سرقت فکر کرد. البته ممکن است که در همسایگی هر خانه یک انسان سارق هم پیدا شود، اما این دیوار صرفا برای این منظور نیست.

دیوار کوتاه غیر دزد را هم به طمع می اندازد! حجاب کامل زن در مقابل نامحرم پوششی است هم برای خود او و هم برای آن نامحرم و زن بی حجاب یا بد حجاب مسئول گناه نگاه نامحرمان هم هست.

متاسفانه شاهد هستیم که هر روز وضعیت حجاب در جامعه بدتر می شود. در این مسئله عوامل مختلفی دخیل هستند. تربیت نادرست در خانواده  و الگوهای نامناسب اجتماعی از جمله دلایل این معضل هستند. باید دانست حجاب نامناسب زن پایه های خانواده را سست می کند و جامعه را به سوی انحطاط می برد، چیزی که کم و بیش شاهد آن هستیم.

یادمان باشد یکی از سنگین ترین روضه ها، روضه ی حضرت زینب سلام الله علیه در عصر عاشوراست.

دل گفت مرا علم لدنی هوس است

تعلیمم ده اگر تو را دسترس است

گفتم که الف گفت دگر گفتم هیچ

در خانه اگر کس است یک حرف بس است

  • سعید گودرزی

امشب برای تهیه شربت معده از خانه بیرون رفتم. با خیالی آسوده که چند دقیقه بعد در داروخانه ی شبانه روزی میدان شهدا این دارو را تهیه می کنم. اما با ورود به داروخانه از جواب منفی متصدی خواب آلود به یکی از مشتری ها قدری نگران شدم که مبادا شربت معده نداشته باشد! اما به خودم دلگرمی دادم که شربن معده که چیز خاصی نیست و این داروخانه ی مهم شهر حتما تعداد زیادی از این شربت دارد!

نوبت من شد و شد آنچه نباید می شد! نداشت!!!

سوار بر دوچرخه ی 28 خسته پدر شدم و به سوی دومین و آخرین داروخانه ی شبانه روزی رکاب زدم. درب اصلی داروخانه بسته بود و چند نفر پشت در کوچکی در کنار در اصلی منتظر بودند. در روی این در کوچک پنجره ی کوچکی تعبیه شده که متصدی داروخانه از طریق آن اقدام به تحویل دارو می کند! چند دقیقه ای طول کشید تا پنجره باز شود و در این مدت از نظرات پزشکی مافوق فوق تخصصی مشتری های محترم بهره مند شدم و اصلا احساس نمی کردم وقت چگونه می گذرد! پنجره که باز شد، مقداری دارو و پول رد و بدل شد. یکی پرسید چرا در اصلی را باز نمی کنید و متصدی محترم چاسخ داد: به دلیل امنیت!!! و من از خود پرسیدم مگر از آن داروخانه تا این یکی صد متر بیش تر فاصله هست که آنجا امنیت هست و اینجا نه؟!!! این امنیت هم مقوله ی عجیبی شده است. مثل تورم نقطه به نقطه، شاهد امنیت نقطه به نقطه هستیم! و بعد در لابلای درخواست های مشتریان پرسیدم شربت معده دارید؟ و ...

این داروخانه هم مثل آن یکی شربت معده نداشت!!!

راه خانه در پیش گرفتم و گفتم شاید شربت معده هم احتکار شده و این حقه ی جدیدی است برای ضربه ی اقتصادی. اما ناگهان یادم آمد که در دوران بنفش قرار داریم و قرار است همه چیز ارزان و فراوان در اختیار باشد تا همه بر بی کفایتی دولت خدمت گذار و تدبیر دولت کلید صحه بگذاریم. بارقه ی امیدی در دلم به وجود آمد.

دوباره به سراغ داروخانه اول رفتم.گفتم آقا! چرا شربت معده ندارید؟ بدون نسخه نمی دهید یا اصلا تولید نمی شود؟ گفت مردم در طول روز یادشان می رود دارویشان را بخرند، ساعت 2 نصفه شب یادشان می افتد! برو شاید بیمارستان امام داشته باشد!

رفتیم بیمارستان امام. الحمدلله آنجا هم احساس امنیت وجود داشت و درها باز بود! اما کسی در داروخانه نبود. چند تا سرفه کردم، خبری نشد! با کلید زدم به شیشه، خبری نشد! آخر سر نگاهی به اطراف کردم و از خانم سفید پوشی که آنجا بود پرسیدم مسئول داروخانه نیست؟ دیدم خود ایشان آمد و در را باز کرد ! خواسته ی به حقم را مطرح کردم و خوشبختانه اینجا پاسخ مثبت بود! یک شربت معده! وای! باورم نمی شد!

قیمت را پرسیدم، گفت 1800 . دو هزاری دادم. گفت خورده ندارم، بقیه اش را قرص راینتیدین بدهم؟! با تعجب به خود گفتم مگر قرص آدامس است یا مگر اینجا بقالی است؟ روی شیشه شربت نوشته بود تولید 2013/05 و قیمت 14000 ریال. گفتم خانم اینجا نوشته 1400!!! گفت اونجا خیلی چیزا مینویسه و 4 عدد راینتیدین داد و ما هم با سری پر از علامت سوال خود را به زین دوچرخه رسانیدیم.

  • سعید گودرزی

هفت شهر عشق را عطار گشت



ما هنوز اندر خــــم یک کوچه ایم

  • سعید گودرزی


برای یکی از دوستان اتفاق افتاده بود که در راه مسجد زمین می خورد و اتفاقا خشتک شلوارش 30 سانت پاره می شود! اما در آن هنگام متوجه نمی شود. تا اینکه به مسجد می رسد و به نماز جماعت می ایستد. در اولین سجده احساس می کند که انگار خشتکی در کار نیست. خیلی با احتیاط نماز ظهر و عصر را به جا می آورد و اتفاقا بعد از نماز عصر به تعقیبات ادامه می دهد تا افراد از مسجد خارج شوند. چون احتمال می داده که او را در این وضعیت دیده باشند! خلاصه از خجالت آب می شود.

اما در بین نماز به این فکر می افتد که اگر به خاطر چنین عیب ظاهری ناخواسته ای در برابر خلق خدا اینتقدر شرم و حیا می کنم، چرا به دلیل هزار عیب خود خواسته ی اختیاری در برابر خدا احساس شرم و حیایی نمی کنم؟

من از این خاطره بسیار متأثر شدم و خود را چون آن دوست عزیز یافتم!

به راستی اگر موقع حضور چند نفر می کوشیم رفتارمان را و ظاهرمان را آراسته کنیم، چرا این حس را در برابر خدای حاضر و ناظر نداریم؟ آیا او را باور نداریم؟ یا مشکل جای دیگر است؟

اگر به راستی باور کنیم که عالم محضر خداست، گناه که چه عرض کنم، لحظه ای از یاد او غافل می شویم؟

  • سعید گودرزی

به گزارش فارس تروریست های وهابی موسوم به ارتش آزاد سوریه با حمله به بارگاه حجر بن عدی از صحابی خاص امیرالمومنین سلام الله علیه و تخریب ضریح مطهر آن بزرگوار اقدام به نبش قبر نموده و پیکر خونین ایشان را با خود بردند و در جای دیگری دفن کردند.

گزارش مشرق حاکی است یگان موسوم به "هماهنگی منطقه عدرا البلد در حومه دمشق" وابسته به ارتش آزاد سوریه، با انتشار این خبر در صفحه فیسبوک خود و انتشار تصاویر این هتک حرمت بی سابقه، اعلام کرد: «این بارگاه "حجر بن عدی الکندی" یکی از قبور معروف نزد شیعیان در "عدرا البلد" در غوطه واقع در حومه دمشق است که قهرمانان ارتش آزاد سوریه، آن را نبش کرده و جنازه را به مکان ناشناخته دیگری منتقل کرده و دوباره دفن کردند تا دیگر این مکان، مرکزی برای شرک ورزیدن به خدا نشود.»


این مصیبت بزرگ را به پیروان مکتب اهل بیت سلام الله علیهم تسلیت عرض می کنم.

اما این اقدام وهابیت ملعون زنگ خطری جدی است، چرا که این حیوانات درنده خوی وحشی باکی از هتک حرمت هیچ یک از بزرگان ما ندارند و چه بسا در اندیشه ی تخریب حرم حضرت زینب سلام الله علیها باشند.

گفتنی است سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان در جدیدترین سخنرانی خود با هشدار درباره هر گونه تعرض به اماکن مقدسه مسلمانان در سوریه از سوی گروه های وهابی و تکفیری، به حرم حضرت زینب سلام‌الله علیها اشاره کرده و گفته است: «برخی گروه‌های مسلح در فاصله‌ای حدود چند صد متر با حرم حضرت زینب(ع) در شام فاصله دارند و در این زمینه حساسیت بسیار زیادی وجود دارد چون این گروه‌ها تهدید کرده‌اند در صورتی که بر این کشور سیطره یابند حرم حضرت زینب(ع) را نابود می‌کنند و شاهد آن هستیم که این افراد هنوز هم از این تصمیم عقب‌نشینی نکرده‌اند. این اقدام، عواقب خطرناکی به همراه دارد همان طور که تکفیری‌ها پس از آنکه اقدام به انفجار حرم امامان معصوم(ع) در سامراء عراق کردند عواقب و نتایج خطرناکی به وجود آمد.»


اما حجر بن عدی چه کرد که مورد کینه وهابیون قرار گرفت؟
او در نوجوانى همراه برادرش "هانى بن عدى" به حضور پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) رسید و به دین اسلام گروید. پس از زمان اندکى که از اسلام آوردن او گذشت پیامبر(ص) از دنیا رفت. حجر در فتح شام، یکى از سربازان فاتح بود و هم او بود که "مرج عذرا" (عدرا البلد) را فتح کرد و در جنگ قادسیه هم شرکت داشت. در جریان فتح مدائن، او بود که به رود دجله زد و از آن عبور کرد. 
 
حجر در عین دلاورى، مرد تقوا و نیایش و معنویت بود و به همین سبب او را "حجر الخیر" مى نامیدند، در برابر حجر شر که از یاران معاویه بود. او نسبت به مادرش همواره نیکى مى کرد و نماز و روزه فراوان انجام مى داد. او هرگز بى وضو نمى ماند و هر وقت وضو مى گرفت، پس از آن حتماً نماز مستحبی هم مى خواند. دعاى او در پیشگاه پروردگار به هدف اجابت مى رسید و نزد همگان به "مستجاب الدعوه" بودن شهره بود. 
 
حجر، مرد هدف و عقیده بود و به مردان حق و فضیلت، عشق مى ورزید. او هنگام مرگ "ابوذر غِفاری" در ربذه، همراه مالک اشتر بر بالین او حاضر شد. 
 
 
حجر در زمان امام علی(ع)
او در میان یاران حضرت على(علیه السلام) نمونه بود. او در مدت خلافت امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در هر سه جنگ صفین، نهروان و جمل در رکاب آن حضرت شمشیر مى زد. او پیش از شروع جنگ صفین، روزى پشتیبانى خود را از امیر مؤمنان(علیه السلام) چنین اعلام کرد: «ما زاده جنگ و فرزندان شمشیریم؛ مى دانیم جنگ را از کجا باید شروع کرد و چگونه از آن بهره بردارى نمود، ما با جنگ بزرگ شده و آن را آزموده و زود شناختیم. ما داراى یاران نیک، خویشاوندان و عشیره فراوان، رأى آزموده و نیروى پسندیده هستیم و اینک اختیار ما در دست توست یا امیرالمؤمنین! اگر به شرق یا غرب جهان بروى، در رکاب تو خواهیم ماند و هر چه دستور دهى اطاعت مى کنیم.» امیر مؤمنان(علیه السلام) از این وفادارى خوشحال شد و درباره او دعا کرد.
 
یکى دیگر از افتخارات حجر، مقابله با "ضحاک" یکى از فرماندهان نامدار لشکر شام بود که در این نبرد پیروز شد. 
 
حجر در جنگ صفین از طرف امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) فرمانده قبیله کنده بود و در جنگ نهروان فرماندهی میسره (سمت چپ) لشگر امام را بر عهده داشت. 
 
بعد از شهادت امام على(علیه السلام) و جریان صلح تحمیلى بر امام حسن(علیه السلام)، حاکمان شهرها به دستور معاویه شروع به شکنجه و آزار شیعیان کردند. یکى از این حاکمان، مغیره بن شعبه(علیه اللعنة) بود که چون از محبوبیت عمومى و شایستگى و فضیلت حجر آگاه بود ناگزیر به آن اعتراف مى کرد و مى گفت: «نمى خواهم بهترین مردان شهر را بکشم تا آنان را در پیشگاه خدا سعادتمند گردند و من بدبخت و تبهکار! با قتل حجر و یاران او معاویه در دنیا به عزت و سرورى مى رسد ولى مغیره روز قیامت ذلیل و مغذب مى گردد.»
 
پس از شهادت امام حسن(علیه السلام) و افزایش رفت‌وآمد بزرگان عراق و اشراف حجاز با امام حسین(علیه السلام)، دست‌نشاندگان معاویه، به دستور او، سختگیری بیشتری نسبت به شیعیان به‌خصوص شیعیان کوفه می‌کردند و بعضی از چهره‌های سرشناس شیعه را به بهانه‌های پوچ و بی‌اساس به قتل می‌رساندند که یکی از آنان "حجر بن عدی کندی" بود. 
 
 
بیان حجر در رثای امام علی (علیه السلام) 
حجر بن عدى، فرداى ضربت خوردن مولاى متقیان چنین گفت: تأسف و اندوه من، به خاطر سرور پرهیزگاران، پدر پاکان و شیرمرد پاکیزه خویى است که او را کافرى پست، گمراه، دور از رحمت خدا و گنهکارى مفسد و سنگدل کشت. لعنت خدا بر کسى باد که از شما خاندان دورى کند، زیرا شما خاندان پیامبر، راهنما و نقطه امید من در روز رستاخیزید. 
 
 
بشارت شهادت حجر از زبان امام علی(ع)
چشمان نافذ و بصیر امیر مؤمنان(علیه السلام) به سوى حجر دوخته شد و او را مخاطب ساخته و فرمود: «چگونه خواهى بود هنگامى که تو را به تبرّى جویی از من فرا خوانند و چه خواهى گفت در آن حال که از تو بخواهند پیوند دوستى ات را از من بگسلى؟» حجر پاسخ داد: «به خدا سوگند، اگر با شمشیر بدنم را پاره پاره کنند و اگر خرمنى از آتش بیفروزند تا مرا در آن بیندازند، تمام اینها را مى پذیرم ولى تبراى از تو را، هرگز.»
حضرت على(علیه السلام) هم شهادت حجر و یارانش را پیشاپیش مژده داد و فرمود: ای اهل کوفه! هفت نفر از بهترین مردان شما در عذراء کشته خواهند شد که وضع آنان، مانند "اصحاب اخدود" خواهد بود. 
 
 
زیاد بن ابیه با حجر چه کرد؟
در سال 50 هجرى، دست مرگ طومار عمر "مغیره بن شعبه"(علیه اللعنة) را در هم نوردید و معاویه(علیه اللعنة) "زیاد بن ابیه"(علیه اللعنة) برادرخوانده بدنام و سفاک خود را که حکمران بصره بود همزمان، به حکمرانى کوفه نیز منصوب نمود اما با چنان اعتراض سختى و مبارزه بى امانى از جانب حُجر مواجه شد که بر فراز منبر رفت و چنین گفت: «اگر نتوانم این قریه ناچیز (یعنى کوفه) را از شر تحریکات حجر حفظ کنم مرد نیستم! من بلائى بر سر حجر بیاورم که براى آیندگان عبرت باشد.» او اما با سرسختى حجر و یارانش مواجه شد و ناگزیر پس از تلاش‌هاى فراوان از دستگیرى وى نا امید شد اما با بى وفایى و خیانت کوفیان، چندى بعد، حجر مجبور شد در عوض دادن امان‌نامه از طرف زیاد، خود را تسلیم کند چون همرزمان حجر، بازداشت و سرکوب شدند، زیاد براى اینکه معاویه را به کشتن حجر وا دارد، شروع به جمع آورى شهادت‌هاى دروغ و طومارى بى‌اساس بر ضد حجر و همرزمانش کرد و سرانجام حجر و 11 تن از یارانش را به شام حرکت داد و در نتیجه هفت تن از همراهان حجر، آزاد و باقى به مرگ محکوم شدند. 
 
 
کوتاه‌ترین نماز در همه عمر
هنگامى که نوبت قتل حجر رسید از دژخیم خود اجازه خواست دو رکعت نماز بخواند؛ او موافقت کرد. حجر به نماز ایستاد و نماز را طول داد. پرسیدند: «آیا از ترس مرگ، نماز را طول دادى؟» گفت: «به خدا سوگند در عمرم هرگاه وضو ساخته‌ام دو رکعت نماز هم خوانده‌ام و هرگز نمازى به این کوتاهى نخوانده‌ام و براى اینکه خیال نکنید من از مرگ مى‌ترسم نمازم را این‌قدر کوتاه خواندم.» و بعد گفت: «پس از مرگ من، زنجیر از دست و پایم باز نکنید و خون پیکرم را نشویید زیرا مى‌خواهم روز رستاخیز با همین وضع با معاویه روبرو شوم.»
 
خبر شهادت حجر و همرزمانش، بازتاب وسیعی در جامعه داشت که شدیدترین اعتراض به این اقدام را امام حسین(علیه السلام) علیه معاویه انجام داد. در این بین، عایشه نیز که از عظمت مقام حجر نزد پیامبر خدا(ص) آگاه بود معترض بود و شخصى را نزد معاویه فرستاده بود تا مانع کشتن حجر شود اما کار از کار گذشته بود. عایشه به معاویه گفت: از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «پس از من، هفت نفر کشته مى شوند که خدا و اهل آسمان از قتل آنان، خشمگین خواهند شد.»
گویند معاویه، هنگام مرگ، دچار کابوس ترسناکى شده بود و در حالى که به‌شدت دچار تشنج و درد بود تکرار مى‌کرد: «اى حجر! مؤاخذه و گرفتارى من به خاطر تو طولانى خواهد بود.»
 
 
تأثیر شهادت حجر 
شهادت حجر، تأثیر بسیاری بر روحیه مردم گذاشت و موج نفرت از امویان، سراسر جامعه اسلامی را فرا گرفت به طوری که عایشه هنگامی که در موسم حج با معاویه دیدار کرد به او گفت: «چرا حجر و یاران او را کشتی و از خود شکیبایی نشان ندادی؟ به‌راستی که از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود در «مرج عذراء» (عدرا البلد) جماعتی کشته می‌شوند که فرشتگان آسمان از کشته‌شدن آنان، به خشم خواهند آمد.»
 
معاویه برای اینکه عمل خود را توجیه کند، گفت: «متأسفانه در آن زمان، هیچ مرد عاقل و کاردانی نزد من نبود تا مرا از این کار باز دارد!»
  • سعید گودرزی


  • سعید گودرزی



ایام سوگواری بانوی دو عالم، حضرت فاطمه زهــــــرا سلام الله علیها بر اهل عالم تسلیت باد

  • سعید گودرزی


بوسه زنان بر در و دیوار به پیش آمدست


در طلب لحظه ی دیدار به پیش آمدست...




گوشه ای دنج در صحن انقلاب


رو به رویایی ترین گنبد مطلا


صدای ملکوتی مناجات سحر


درآمیختن قطرات باران و اشک


و نگاه و نگاه و نگاه


تا مگر سیر شود از تماشا


در آخرین لحظه های حضور


اما نه؛


تنها بانگ اذان می تواند رشته ی این نگاه را پاره کند...



میزنم آهسته درون حرمت بال و پر


گرد تو می گردم از این صحن به صحنی دگر


سر خوشم از بانگ مسیحایی نقاره و


نم نم باران و مناجات و هوای سحر


گنبد زیبای تو هوش از سر عُشّاق بُرد


تا چه کند روی با دیده ی اهل نظر



بهمن ماه 91 - مشهد مقدس

  • سعید گودرزی


آزمون کارشناسی ارشد در پیش است و تا چند ساعت دیگر هم کارت ورود به جلسه روی سایت سامان سنجش قرار می گیرد. افراد بسیاری هستند که این روزها نگران و مضطرب به آینده می نگرند تا چه پیش آید.

بعضی ها خوب خوانده اند و آمادگی کامل دارند، برخی آمادگی نسبی دارند و برخی خیلی کم درس خوانده اند. اما در این میان هستند افرادی که اصلا تلاشی نکرده اند. بگذریم ...


با خود فکر می کردم دنیا هم مثل همین کنکور است. محدود است. وقت که تمام شود، برگه ها را می گیرند و دیگر کاری نمی شود کرد! یک عده مأمورند که آنچه در برگه پاسخنامه نوشته ای دقیقا ثبت کنند و درست و غلطش را مشخص نمایند. بعد از جلسه، آنها که خوب نوشته اند، آرامند و بی استرس، اما آنان که خوب ننوشته اند، مضطربند و شاید پشیمان از این که چرا تلاش بیش تری نکرده اند.

از میان آنها که خوب نوشته اند، برخی به رتبه ی زیر 100 راضی اند، برخی به زیر 50 و برخی رتبه ی تک رقمی می خواهند. به هر تقدیر همه تا روز اعلام نتایج باید منتظر بمانند.

امان از وقتی که وقت عمر تمام می شود و دیگر کاری نمی شود کرد. تا یوم الحساب باید در برزخ بمانیم و نگران نتیجه باشیم.

امیرالمونین سلام الله علیه چه زیبا فرموده اند:

هم اکنون در منزلگاهى هستید که مى توانید با فرصت و وقتى که دارید رضایت خدا را جلب کنید،
پرونده ها هنوز گشوده،
قلم ها آماده نوشتن،
بدن ها سالم،
زبان ها گویا و آزاد،
توبه پذیرفته و اعمال قبول مى گردد.


خطبه 94 نهج البلاغه


این دنیا پر از این گونه تمثیلات است. ببینید حتی می توان از کنکور هم درس اخلاقی گرفت!

از گفته های آقای بهجت رحمه الله علیه است که فرمودند:

معرفة الله، اعظم العبادات است و همه ى تکالیف مقدمه ى معرفت خدا هستند، ولى معرفت خدا واجب و مطلوب نفسى است . اگر کسى اهلیت داشته باشد، یعنى طالب معرفت باشد و در طلب ، جدیت و خلوص داشته باشد، در و دیوار به اذن الله معلمش ‍ خواهند بود؛ و گرنه سخن پیغمبر - صلى الله علیه و آله و سلم - هم در او اثر نخواهد کرد، چنان که در ابوجهل اثر نکرد!


منبع: در محضر بهجت 1- روایت 22


سر مستوری و مستی همه در عاقبت است

امید که همه ی شما دوستان عزیز عاقبت به خیر شوید...

  • سعید گودرزی

دوباره جمعه گذشت و قنوتِ گریان ماند

دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند

دوباره زمزمه ی کاسه های خالی ما

پس از نیامدنت گوشه ی خیابان ماند . . .


  • سعید گودرزی

شاید یکی از آرزوهای دانشجوهایی مثل ما یا حتی اساتید ما، فراهم شدن فرصت تحصیل بورس باشد.

از یک طرف یک موسسه یا ارگان هزینه ی تحصیل شما را تمام و کمال می پردازد و تازه به شما پول تو جیبی هم می دهد و از طرف دیگر پس از پایان تحصیلات، شما موظفید برای آن موسسه یا ارگان به مقدار مشخصی کار انجام دهید. در واقع یک معامله ی دو سر بُرد است و هر دو طرف منفعت کسب می کنند.

مسلما کسی که حائز چنین شرایطی می شود بسیار خوشحال است و شکر گذار! شاید برای دوستان و آشنایان کلاسی هم بگذارد!!!

بگذریم، می خواهم در مورد نوعی بورس تحصیلی به نام طلبگی صحبت کنم. درست خواندید: بورس تحصیلی طلبگی!

اگر قدری نسبت به تحصیل در حوزه های علمیه آشنا باشید، می دانید که شهریه ای هر چند اندک و البته پر برکت به طلاب پرداخت می شود تا طلاب بدون دغدغه ی مالی به درس و بحث بپردازند. البته قدر مسلم این شهریه کفاف زندگی مرفه را نخواهد داد و در حد برطرف کردن نیازهای ضروری است. این مبلغ از سهم امام پرداخت می شود. در واقع هر مرجع تقلید با توجه به مقدار وجوهات شرعیه ی واصله اقدام به پرداخت مبلغ مشخصی به هر طلبه می کند. بدین شکل طلبه به نوعی بورس مکتب اهل بیت سلام الله علیهم می شود و موظف است در ازای دریافت این شهریه به تبلیغ دین اسلام و مذهب تشیع بپردازد.

اما علی رغم شباهت این دو نوع بورس تحصیلی، یعنی دانشجویی و طلبگی، تفاوت های بسیاری هم بین آنها وجود دارد، من جمله:

- طلبه هیچ گاه فارغ التحصیل نمی شود و تا جایی که بخواهد می تواند ادامه دهد، در حالی که یک دانشجوی بورس، نهایتا می تواند طول یک مقطع تحصیلی را بدین صورت بگذراند.

- بر خلاف بورس های دانشجویی که میزان سال هایی که دانشجو موظف به انجام کار برای موسسه است، از پیش مشخص است، در طلبگی حدی برای این مطلب نیست و یک طلبه تا آخر عمر و در هر جایگاه و مرتبه لازم است به تبلیغ دین بپردازد.

- طلبه به خاطر دریافت شهریه ای ناچیز، مفت خور خطاب می شود، در صورتی که دانشجوی بورس با وجود دریافت چند ده برابری، انسانی فاضل و مورد احترام است. البته ایراد ما بر قسمت اول است و در خصوص لزوم احترام به دانشجویان بورس شکی نداریم.

- تلاش و مشقتی که یک دانشجو در سالهایی محدود متحمل می شود، به اندازه ی یک دهم مشابه آن در حوزه های علمیه نیست و در عوض عنوانی که بدست می آورد چند برابر عنوان طلاب زحمت کش ارزش گزاری می گردد.


اما به نظر حقیر، تفاوت اصلی نه در ظاهر، که در باطن این تحصیلات است. کسب دانش و علم، جز موارد خاص مورد احترام و تاکید شریعت و انسانیت است. در این خصوص توصیه ها بسیار است. برای رعایت اختصار پیشنهاد می کنم به این لینک مراجعه فرمایید. اما بدون شک تحصیل علوم دینی به دلایلی که عرض خواهم کرد نسبت به سایر علوم از برتری برخوردار است.

موضوع علوم دینی، شریعت و طریقت است و متون آن آیات و روایات. بدون شک سر و کار داشتن با چنین معارفی و تفقه و تعمق در آنها برترین فضیلت هاست. لزوم شناخت دین به عنوان راه زندگی سعادتمندانه ی انسان بر کسی پوشیده نیست، از طرفی شناخت کامل و دقیق نسبت به دین جز با تحصیلات مرتبط دینی میسر نیست و بهترین راه برای این مقصود تحصیل در حوزه است.

همه ی ما یک بار بیش تر زندگی نمی کنیم. عمرمان هم کفاف تجربه کردن راه های گوناگون را نمی دهد. پس خوب است راهمان را درست انتخاب کنیم. البته راه درست برای همه یک راه مشخص نیست. مثلا این که راه درست فقط تحصیل در حوزه است و بس. نه، هر کس خود بهتر می تواند این راه را با توجه به ویژگی ها و استعدادها و نیازها و قابلیت هایش بشناسد.



ایده ی بخشی از این مطلب را از وبلاگ مهندس طلبه گرفتم.

  • سعید گودرزی


العبد-1


آیت الله العظمی بهجت (ره) :

در مجالسى که به مناسبت حضرت فاطمه - علیها السلام - برقرار مى شود، شایسته است فضایل و مناقب اهل بیت، به خصوص حضرت زهرا - علیهم السلام - بیان گردد؛ و برگزارى مجالس خنده بدون ذکر فضایل آن ها خوب نیست؛ زیرا چه بسا با یک کلمه ى مهمل اشخاصى به تردید بیفتند، به خصوص در زمان ما که اهل تسنن در میان ما هستند و چه بسا وسایل ضبط و استراق سمع داشته و از گفتار و کردار و افراد، و از صحنه ها عکسبردارى کنند، و ممکن است این کارها موجب اذیت آزار و یا قتل شیعیانى که در بلاد و کشورهاى دیگر در اقلیت هستند، گردد. در این صورت اگر یک قطره ى خون از آن ها ریخته شود، ما مسبب آن و یا شریک جرم خواهیم بود.
از راه هایى که مرحوم آقاى بروجردى - رحمه الله - نیز همین راه را مى رفتند، همان بیان مشترکات میان ما و عامه و ترک مطاعن و یا لعن و سب آشکار آن هاست . که از جمله بیان حدیث معروف و مشهور بین فریقین یعنى حدیث ثقلین است .
در محضر بهجت (نکته 198)


آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:
« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! و یا فرمودند: به صورت من تف بیندازد. »
اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »
خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »
و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.»



العبد - نماز شب

  • سعید گودرزی

میلاد با سعادت پیامبر گرامی اسلام، بهانه خلقت، حضرت محمد مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلّم


و


ششمین جلوه ی خورشید هدایت، موسس مکتب جعفری، حضرت امام جعفر صادق سلام اللّه علیه



بر مسلمانان مبارک باد!


گل

  • سعید گودرزی

یا علی

پیروان مکتب تشیع، همان گونه که از لفظ تشیع بر می آید، باید پیرو باشند و از اقدام خود سرانه بپرهیزند. لزوم امامت معصومین سلام الله علیهم برای همین است. اگر هر کدام از ما می دانستیم که در شرایط و اماکن مختلف باید چه کار کنیم، دیگر به امام و پیشوا چه حاجت داشتیم؟

در فیلم مختارنامه این موضوع به خوبی و در دو سوی مختلف نمایش داده شده است:

اول در آنجایی که مسلم بن عقیل علیه السلام پس از ورود به کوفه نیاز به کمک داشت و برخی از خواص شیعه، مثل سلیمان صرد خزاعی که خود از بانیان دعوت امام به کوفه بود، از یاری به مسلم امتناع کردند و جهاد را صرفا با اجازه ی امام مجاز دانستند، حال آنکه مسلم سفیر امام حسین سلام الله علیه و دارای اجازه از سوی ایشان بود. این اقدام یعنی سرپیچی از رأی امام و خود رأیی. یعنی من خود می دانم که الان نباید جهاد کرد و به نظر امام هم کاری ندارم. اگر چه سلیمان به ظاهر چنین نمی اندیشید و فکر می کرد دارد کار درست را انجام می دهد، اما در خفایای ذهنش چنین بود.

دیگر در قضیه رخصت خواستن مختار ثغفی رحمه الله علیه از محمد حنفیه علیه السلام جهت قیام برای قصاص قاتلین اهل بیت سلام الله علیه، چه آنکه امام سجاد سلام الله علیه امور مربوط به دم اصحاب کربلا را به عموی بزرگوار خود، محمد حنفیه علیه السلام واگذار کرده بود. چرا باید برای چنین کار واجبی اجازه گرفت؟ چه کاری بهتر و واجب تر از قصاص قاتلین اهل بیت سلام الله علیهم؟ اما مختار رحمه الله علیه شیعه ی واقعی است. هر چند می داند که این کار واجب و لازم است، اراده ی خود را به تصمیم امام زمان خویش واگذار می کند. چرا که او خود از مصالح و مفاسد ظاهری و باطنی اطلاع ندارد و باید به کسی که چنین توانایی دارد رجوع کرده، کسب تکلیف نماید.

لذا صرف درست بودن ذاتی یک عمل، جواز انجام آن در همه ی زمان ها و مکان ها نیست و برای انجام هر کار  ذاتا درستی، موقعیت شناسی و لحظه شناسی لازم است.

این مقدمه را گفتم تا بحث اصلی را که وحدت مسلمانان است، مطرح کنم. شکی نیست که خلفای سه گانه، بر خلاف وصایای رسول خاتم صلوات الله علیه، حق امیر المونین و اهل بیت سلام الله علیهم را در امر خلافت غصب کرده و ظلم های بسیاری بر آن بزرگواران و جامعه ی اسلامی وارد آوردند. تاریخ را که نمی توان انکار کرد.

اما در شرایط کنونی وظیفه ی شیعه در قبال اهل سنت چیست؟ آیا توهین به نمادهای اهل سنت کار صوابی است؟ ولی فقیه حفظه الله صراحتا توهین به هر یک از نمادهای اهل تسنن را حرام اعلام کرده است. اگر ما شیعه هستیم، باید پیرو باشیم و حال در غیاب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف، ولایت ما بر عهده ی ولی فقیه است و نظر او همان است که ذکر شد. مجلس عزاداری که در آن به نمادهای اهل سنت توهین و لعن شود، مجلس عزاداری نیست. مثل این که کسی برود در مجلس عزاداری شراب بخورد. اتفاقا توهین کردن به نمادهای اهل سنت حرمت بیش تری دارد، چرا که از طرفی موجب بروز شکاف میان این دو فرقه ی اسلامی می شود و کفار را شاد می کند و از طرفی موجب فشار بر شیعیان در برخی کشورهای سنی مذهب و احیانا کشتن شیعیان در این کشورها می گردد. آن روحانی یا مداحی که پشت میکروفن زبانش به لعن و توهین به نمادهای اهل سنت می چرخاند، شیعه نیست، که پیرو هوای نفس خویش است.

چند درصد افرادی که لعن و توهین می کنند، میتوانند ده دقیقه دباره ی علی سلام الله علیه سخن برانند؟ آیا این لعن و توهین ها برخاسته از حب علیست یا هوای نفس؟ اگر هدف ترویج تشیع است، به جای این قبیل کارهای زننده و قبیح، حقانیت شیعه را داد بزنید. شیعه فقیر نیست که برای اثباتش لازم باشد به پیروان سایر مذاهب فحاشی کرد. گنجینه های معارف شیعه را هیچ فرقه و مذهبی ندارد. ارتباطات عاطفی شیعه را هیچ فرقه ای ندارد. محرم و صفر سرمایه ی ارتباطی عظیم شیعه است. از این همه ظرفیت باید به نحو بهینه بهره برد، نه آنکه با بی خردی آن را به باد داد.

خوب نیست که انسان کاسه ی داغ تر از آش شود. چه کسی بیش تر از امیرالمونین سلام الله علیه در این موضوع ستم کشید و ظلم دید؟ کدام یک از ما می فهمد استخوان در گلو و خار در چشم داشتن یعنی چه؟ ایشان به خاطر حفظ امت اسلامی از جنگ داخلی و تفرقه سکوت کردند. این رفتارها را باید نصب العین خود کنیم.

من به هیچ وجه نمی گویم نسبت به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین نباید بغض و کینه داشت، که معتقدم هر چه این بعض ها بیش تر باشد، انسان در درگاه الهی مقرب تر است، همان سان که فزونی حب اهل بیت سلام الله علیهم مقام انسان را بالا می برد. تولی و تبری همین است. اما نباید این سرمایه ارزشمند را با فحاشی و توهین و ... از دست داد.


در پایان به یک حدیث نبوی اشاره می کنم، باشد که حب و بغض را از کلام حضرت رسول صلوات الله علیه بیاموزیم:

من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله، و من اطاع علیا فقد اطاعنی و من عصی علیا فقد عصانی .

هر کس مرا اطاعت کند خدا را اطاعت کرده است و هر که مرا نافرمانی کندخدا را نافرمانی کرده است، و کسی که علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر که علی را نا فرمانی کند مرا نافرمانی کرده است.

  • سعید گودرزی


آقا


به رغم مدعیانی که منع عشق کنند

جمال چهره ی تو حجت موجه ماست...

  • سعید گودرزی


یا امام زمان


تاریخ دارد به یک تاریخ مهم نزدیک می شود. نهم ربیع الاول، تنها آغاز امامت حضرت صاحب الزمان عج الله تعالی فرجه الشریف نیست، که اولین برگ از تقویم غیبت است.

در این روز بسیار مهم زمین برای اولین بار شاهد غیبت حجت خداست. برای این که عادت کند، اول غیبت صغری رخ می دهد و کمی بعد غیبت کبری.

یا صاحب الزمان

از آن روز که رفتی، تقویم انتظارمان در زمستان غیبت گیر کرده. با آمدنت نشان بده که این بهارها و نوروز ها تقلبی بوده.

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند

نه بایدها

اما نه، انگار این ماییم که نیستیم و تو  در عین غیبت حاضری. تو هستی. همین جا و کنار ما. تو ما را می بینی و ما از دیدنت محرومیم. شاید آنقدر سرگرم تماشای ویترین مغازه ها شده ایم که تو را در بازار شلوغ دنیا گم کرده ایم.

حتی وقتی به یادت می افتیم، از تو دور می شویم. یادت می افتیم آنگاه که درمانده می شویم از مشکلات دنیایمان و تا سامانی می گیریم فراموشت می کنیم.

مظلومیت را از علی به ارث برده ای و غربت را از مجتبی.

وای بر ما که از امام زمانمان غافلیم و بر غافلین از امام حسین لعنت می فرستیم. بی پرده اگر بگویم، ما هنوز باورت نداریم، حتی آن هنگام که می پنداریم خیلی باورت کرده ایم...

  • سعید گودرزی

گفتم ای دوست غم و رنج و بلا را چه به عشق؟

گفت این راحتی و نوش و صفا را چه به عشق؟

گفتم از دوری تان سخت پریشان شده ام

گفت این وصف پر از رنگ و ریا را چه به عشق؟

گفتمش غرقه ی دریای شما خواه شد

گفت ای ساحل آرام! شما را چه به عشق؟

گفتمش دلهره دارم که به وصلت نرسم

گفت این دلهره و چون و چرا را چه به عشق؟

گفتم از توبه ی صدباره و عهدی که شکست

گفت این گونه گرفتار هوا را چه به عشق؟

گفتم از عشق تو سرمشق برایم بنویس

گفت این دفتر خط خورده ی ما را چه به عشق؟

  • سعید گودرزی

کیان


جدا از صحنه های مربوط به دشت نینوا و روز عاشورا، صحنه ی شهادت کیان دردناک ترین و پرسوزترین صحنه ی سریال مختارنامه برای حقیر است. هر بار که به این صحنه می رسم، بغضی سترگ گلویم را می فشارد و اندوهی گران در دلم سنگینی می کند. امید وارم که این حزن از سر تعصب قومی و نژادی نباشد، همان که باعث شهادت کیان شد.
هر بار که به این سریال می اندیشم با خودم می گویم همین اثر کافیست برای استاد میرباقری که روز محشر مورد عنایت و شفاعت سیدالشهدا سلام الله علیه قرار بگیرد و عاقبت به خیر شود.
نکات بسیار ارزنده ای را در این مجموعه به نمایش گذاشته که تنها با تور دقت می توان همه را شکار کرد.
یکی از این گوهرها صحنه ای است که کیان با سر بریده ی شمر ملعون و یکی دیگر از اشقیاء به حضور مختار می رسد. آنگاه مختار کیان را از شیطان بر حذر می دارد. کمی بعد که بن کامل از شکار حرمله ی ملعون ناامید می شود، کیان این مسئولیت را بر عهده می گیرد، اما موفق نمی شود چرا که نیتش برتری جویی و برانگیزنده ی انگیزه اش نفس سرکش است. به خود می آید و با خود خلوت می کند. در مسجد کوفه استغفار می کند و با اشک، دلش را از غرور و منیت پاک می کند. چون به خانه می آید، با پیکرهای خونین اهل بیتش مواجه می شود و چندی در تحیر می ماند.
خدا او را سخت بر زمین می زند، چون دوستش دارد. کیفر گناهش را بر او می چشاند تا کاملا پاک شود. اگر خدا دوستش نداشت، به حال خود رهایش می کرد تا تمام مجرمان کربلا را یکی پس از دیگری هلاک کند و خود را نیز هم.
گاه با انجام کارهایی خرد یا کلان، دچار غرور می شویم و عجب. فکر می کنیم که خود آن کار را انجام داده ایم. همین لغزش می تواند ما را تا سرحد تباهی بکشاند. اگر خدا دوستمان بدارد، گوشمالی مان داده، حالمان را می گیرد تا بدانیم که خود ذلیل نفسیم و اگر کار خیری از ما سر میزند همه از اوست. اما اگر بخواهد گمراهمان سازد، به حال خود رهایمان می کند تا بارمان سنگین تر شود.
این سخن از امام خمینی را خوب به یاد دارم که می گفت من یک رکعت نماز برای خدا نخوانده ام و هرچه بوده برای نفس بوده. شاید در نگاه اول به نظر برسد که ایشان تعارف می کند یا غلو می کند. اما نه، امام درست می گوید چون میدان مبارزه با نفس را خوب درک می کند. او دائم در حال کشتی گرفتن با نفس است.
گویا هر چه بیش تر در این راه قدم برداری، بی ارادگی خود را بیش تر می فهمی و می دانی که اگر به جایی رسیده ای همه از خدا بوده. خداست که هر که را بخواهد هدایت می کند و هر که را بخواهد گمراه.
کاش از گمراهان نباشیم. به قول شاعر "سر مستوری و مستی همه در عاقبت است"
با آرزوی عاقبت به خیری برای شما دوستان عزیز...


  • سعید گودرزی
  • سعید گودرزی

ولایه علی بن ابی طالب حصنی

قلعه ی عشق

قلعه ی عشق تو را باد نمی لرزاند

شیر بی باک تو را موش نمی ترساند

همچو خورشید به پهنای زمین می تابی

نور گیرای تو را ابر نمی پوشاند



  • سعید گودرزی


شکوفه

  • سعید گودرزی