برای یکی از دوستان اتفاق افتاده بود که در راه مسجد زمین می خورد و اتفاقا خشتک شلوارش 30 سانت پاره می شود! اما در آن هنگام متوجه نمی شود. تا اینکه به مسجد می رسد و به نماز جماعت می ایستد. در اولین سجده احساس می کند که انگار خشتکی در کار نیست. خیلی با احتیاط نماز ظهر و عصر را به جا می آورد و اتفاقا بعد از نماز عصر به تعقیبات ادامه می دهد تا افراد از مسجد خارج شوند. چون احتمال می داده که او را در این وضعیت دیده باشند! خلاصه از خجالت آب می شود.
اما در بین نماز به این فکر می افتد که اگر به خاطر چنین عیب ظاهری ناخواسته ای در برابر خلق خدا اینتقدر شرم و حیا می کنم، چرا به دلیل هزار عیب خود خواسته ی اختیاری در برابر خدا احساس شرم و حیایی نمی کنم؟
من از این خاطره بسیار متأثر شدم و خود را چون آن دوست عزیز یافتم!
به راستی اگر موقع حضور چند نفر می کوشیم رفتارمان را و ظاهرمان را آراسته کنیم، چرا این حس را در برابر خدای حاضر و ناظر نداریم؟ آیا او را باور نداریم؟ یا مشکل جای دیگر است؟
اگر به راستی باور کنیم که عالم محضر خداست، گناه که چه عرض کنم، لحظه ای از یاد او غافل می شویم؟